یادداشت : سینمای 2017

ساخت وبلاگ

                                                                                                                                             Darkest Hour   

این شخصیت ها در عالم سیاست بودند که کشور را در اوج ناکامی و در تاریک ترین ساعات تاریخ آن نجات داده اند . وینستون چرچیل هم یکی از اون شخصیت های تاریخ است که در دوره ی ملتهبی روی صندلی قدرت نشست و توانست کشورش را به هر قیمتی که شده نجات دهد . فیلم ها ما را به عمق تاریخ میبرند . فیلم ها زبان جدیدی هستن که از کتاب های تاریخی جذاب تر تاریخ را روایت میکنند . ستون اصلی این فیلم قطعا شخص گری اولدمن کبیر است که چنان  در غالب نقشش فرو رفته  و آنقدر خوب بازی میکند که ما دوست داشتم گلی اولدمن اگه وقت کرد یه نامزد ریاست جمهوری بشود . ( البته قطعا رای میاره اگه جورج کلونی نیاد تو میدون ) . جو رایت را هم در مقام کارگردانی نباید فراموش کرد ، او با ساخت این فیلمش اثبات کرد که دیگر در لیست برترین کارگردانان این قرن و دنیای جدید هالیوود  است . این فیلم یکی از زیباترین فیلم های امسال بود . این فیلم رو باید تو تاریکی دید .

Dunkirk

اگه از انسان سوال پرسیده بشود جنگ برای چه ؟ قطعا جوابش این است : میجنگیم برای بقا .

دانکرک روایت گر مردانی است که برای بقا میجنگن . سربازانی که چه خواسته یا ناخواسته برای زنده ماندن خود جنگیده اند و برای بقای کشورشان الان در جزیره ای به محاصره در آمده اند . میلیون ها نفر برای هزاران نفر از فرزندان خود در حال دعا هستند و سیاستمداران و سردمداران هم برای زنده ماندنشان دست و پنجه در میکنند . سربازان قبل از هرچیزی در جنگ با زمان هستند که به سرعت در حال گذران است . چه جالب است این تاریخ که فرار و عقب نشینی از محاصره را پیروزی بزرگ میدانند و این نولان کبیر هم حماسه ای را به تصویر میسازد . موسیقی شگرف و تاثیر گذار دانکرک را نباید فراموش کرد که دستان پر قدرت هانس زیمر است که سمفونی این حماسه را نورانی تر کرده . دیدنش چه بسا لذت بخش تر از خواندن تاریخ است .

The shape of water

این همان انسان است که حتی در دوران جنگ سرد هم عشق را فراموش نمیکند چرا که بشر با عشق خلق شده است . شاید شخصیت زن قصه ما نماینده مردمی باشد در دوران جنگ سرد که تقریبا چه خواسته یا نا خواسته تبدیل به سربازانی شده بودند تا توانایی کشورشان را به رخ دیگری نشان دهند . حتی در آن دوران رنگین کمان آمریکا  ، حتی با آن سینما و گروه های موسیقی و .... شخصیت زن قصه ما به ما یادآوری میکند که در دوره ای که تمام جوامع و تمام مردم یک کشور زندگی سیاسی را به سر میبرند و به مانند یک سرباز از صبح تا شب کار و زندگی و حتی تفریح میکند و همه چیز آن عین یک ساعت است که مجالی برای عقب کشیدن آن نیست . مردمی که حرف نمیزنند یا لال هستند ولی خوب میشنوند و خوب میبینند . اما این عشق است که هیچ چیزی حریفش نمیشود ، عشق مقدس است و عاشقی مال انسان است . گیلرمو دل تورو عشق را در دنیای فانتزی و ذهن مخوف خودش به ما نشان میدهد . عشقی که جایگاهش در درون اقیانوس هاست نه بر روی کره خاکی ، به خاطر همینه که به این داستان ها تخیلی یا فانتزی میگن .  

Lady bird

دوره ای که همه مرد ها و زن ها آن را تجربه کرده است اما هیچ مرد و زن دیگری آن را درک نمیکند . دوره بلوغ دوره عجیب و غریبی است . دوره ای که از یک طرف شوق و ذوق برای تجربه کردن زندگی ادم بزرگ ها و از طرف دیگر علاقه وافر به دوران بچگی . دوران گذاری که تمام دنیا برایت مجهول است و دنبال معقولات . از طرفی سوال کردن رو عیب میدونی و از طرفی به محض ورود به معقولات چندین دست و پا جلوی دهانت را میبندند . دوست داری تمام دنیا را بگردی و از طرفی ترجیح میدی   تنهایی، در را به روی دیگران قفل کنی . لیدی برد داستان دختر بچه هایی است که قراره در طول یکسال تبدیل به ادم بزرگ های جامعه بشوند . فیلمی ساده اما به پیچیدگی ذهن های نوجوان ها  و  فیلمی لذت بخش .   

Three Billboards Outside Ebbing, Missouri

شاید در این عالم تنها مادر است که بدون هیچ ترس و واهمه ای میتواند در مقابل جهان و ظلم بایستد . شاید این خصلت ، تک تک آدم هایی که مقابل استبداد و زورگویی ایستادند را در مادرانشان باید یافت . شما را به فیلمی دعوت میکنم که سراسر آن خشم و نفرت است در یک چهره خسته و آرام که بعضی مواقع تاب تحمل ندارد و آن را  در سکوت با گریه بروز میدهد  . داستان مادری را که دخترش را در یک حادثه اسفناک از دست داده است . او گوشه گیر است و در تنهایی در سوگ فرزندش نشسته و به زندگی ادامه میدهد اما به مرور زمان او خشونت درونی اش را بروز میدهد و تصمیم میگیرد در مقابل هرچیزی بایستد تا اینکه بتواند روح خود و فرزندش را آرام کند . فیلم شروع کندی دارد اما با شناخت کامل آن همراه با شخصیت قصه به پیش میرویم و در نهایت این ما هستیم که خشونت را حس میکنیم و در درونمون رنگ باز میکند . و این حس انتقام است که دوست داشتیم قبل از اتمام فیلم تصایر انتقام مادر داستان را ببینیم . 

Blade runner 2049

آیا واقعا جهان پیش رو این شکلی است ؟ آیا جهانی که پز پیشرفت  آن را میدهیم این شکلی خواهد بود؟ آیا واقعا روزی تاریکی بر این کره خاکی سایه می افکند ؟ آیا روزی میرسد که تشخیص بشر با ربات سخت میشود ؟ این چه جهانی است که ما درحال ساختن آن هستیم جهانی به دور از رنگ و روشنایی جهانی در تنهایی جهانی که همه چیز آن در تاریکی به سر میبرد .

بلید رانر به دور از ماهیت اثر یک فیلم ایست که میتوان از فضاسازی کلاسیک آن لذت برد از کارگردانی و فیلمبرداری فوق العاده آن لذت برد . پلان های زیبایی که میشود به تنهایی آن را قاب کرد و زد دیوار .  

Mother

مادر فیلمی است که قبل از شناخت آن باید وجود آرونوفسکی را شکافت تا دید این بشر به چه می اندیشد آیا بعد از هزاران سال از خلق انسان ، بشر تا به امروز رازهای این جهان را شناخته یا نه ؟ هنوز آدم هایی هستند که در گوشه کنار  این زندگی روزمره و پرسرعت امروز ما درگیر کشف حقیقت باشند تا واقعیت . آرونوفسکی فیلمی ساخته که این بار میتواند توقع این را داشته باشد که مخاطب های عام و آدم های معمولی هم تا حدودی لذت این گونه سینما را بچشند . مادر را در ابتدا باید یک درام دانست . آرونوفسکی ما را در دنیایی بدون هویت و اسم آرام آرام پیش میبرد . گویی می خواهد تکامل بشر را که آرام و آهسته بوده است را نشان دهد . اما در نهایت به یک خشم و حرارتی میرسد که  جز نابودی در بر ندارد . آرونوفسکی به شکل ساده ای حیات بشر را با المان ها و نمادهای تصویر نشان داده است که خود میتوان جذاب باشد . هرکس که دنبال حقیقت نیست و علاقه ای به رازهای این هستی ندارد میتواند در 2 ساعت خدا ، آدم ، هوا ، مردم ، بشر و مادر طبیعتشان را بخوبی ببیند و لذت ببرد اما آیا کسانی که ورای این فکر میکنند و می اندیشند و دنبال راز هستی اند هم برایشان جذاب است ؟  

Baby Driver

بیبی درایور یکی از بدترین فیلم های امسال بود با اینکه طیفی از منتقدین آن را تحسین کردند . فیلم ریتم تند و خوبی داشت که آدم را خسته نمی کرد اما آیا از این نسل کارگردانان باید همچین فیلم هایی را انتظار داشت ؟ اگر جواب مثبت است که فاتحه سینما را باید خواند . ادگار رایت فیلمساز دهه نود تحت تاثیر دنیای فیلم ویدیویی ها این فیلم را ساخته است که به شدت بد در اومده . فیلم مجموعه ای از پلان هایی است که حادثه در آن حرف اول را میزند و با موسیقی و تدوین خوب و ریتم تند آن آدم را جذب میکند اما وقتی که در عمق فیلم می نگریم هیچ علت و معلولی را نمیبینیم هیچ تعلیق و کشش داستان را نمی بینیم . فقط مجموعه ای از تصاویر را می بینیم که برای بچه های مدرسه شاید جذاب باشد .

Wonder

زندگی زیباست با تمام اتفاقات غیر عادی اش ....

I, Tonya

داستان زندگی تونیا هاردینگ سراسر جنگ ، نفرت و خشم است اما هرزگاهی طعم خنده و کمدی آن هم برای ادم جذاب است  . فیلمساز هم از این نکته استفاده کرده است و فیلمش را به گونه ای ساخته که در این دنیای تاریک و روایت داستانی سراسر جدی و هرزگاهی غم انگیز لبخند را بیننده تجربه خواهد کرد . اشتباه نیست که اسم این فیلم ها رو کمدی سیاه گذاشته است . مارگو رابی قطعا ستون اصلی فیلم است و بهترین بازی اش را تجربه کرده است . این ژانر از فیلم ها در دنیای سینما قطعا ادم را یاد دنیای اسکورسیزی می اندازد . دنیایی که سراسر تاریک است اما همان تعداد پرتو های نور هم برای انسان شادی آور است .

 

 

وبلاگ شخصی معین رضایی ...
ما را در سایت وبلاگ شخصی معین رضایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezaeimoeina بازدید : 203 تاريخ : شنبه 30 تير 1397 ساعت: 20:37